معنی امور مورد تردید
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Doubtful, Dubiety
مورد تردید قرار دادن
Discredit, Dispute, Impeach, Impugn, Question
تردید
Ambivalence, Compunction, Demur, Discredit, Doubt, Dubiety, Hesitancy, Hesitation, Incertitude, Irresolution, Oscillation, Question, Scruple, Scrupulosity, Second Thought, Uncertainty, Vacillation, Vibration
فارسی به عربی
مریب
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
امور. [اُ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کارها و عملها و کردارها. (ناظم الاطباء). کارها. (از آنندراج). کارها. عملها. (فرهنگ فارسی معین): شغل امور وزارت و حساب، بوالخیر بلخی راند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233). غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد. (گلستان). || کاربارها و شغلها و چیزها. (ناظم الاطباء). شغلها. || حادثه ها. (فرهنگ فارسی معین).
- امور جمیله،کارهای نیک و چیزهای خوب. (ناظم الاطباء).
- امور دولت و دین، کارهای متعلق به دولت و مذهب. (ناظم الاطباء).
- امور عموم، امور جمهور، کارهای متعلق بعموم. (ناظم الاطباء).
امور. [اَ] (اِخ) پسر کنعان بن نوح بود. رجوع به اموریون شود.
تردید
تردید. [ت َ] (ع مص) بسی واگردانیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی). بسیار گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) بازگردانیدن و بازآوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به ردّ و مردّ و مردود و ردیدی شود. || تردید قول، تکرار آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نزد اصولیان و منطقیان، همان سبر و تقسیم است یعنی ایراد اوصاف مقیس علیه وابطال بعض آن اوصاف تا باقی اوصاف در علیت بودن متعین شود چنانکه گویند: علت حدوث خانه یا فراهم آمدن [اجزاء آنست با یکدیگر] و یا امکان، اما امکان نمیتواند علت حدوث باشد بدلیل خلف زیرا صفات واجب الوجود، بذاتها ممکن است و در واجب الوجود حادث نیست، پس چون امکان، علت حدوث نیست متعین است که فراهم آمدن [اجزاء] علت حدوث خانه است. و نیز گویند، علت حرمت خمریا صفت مست کنندگی آنست یا آب انگور بودن آن یا هر دو و چون عنوان غیرماء و غیرمسکر بودن چنان نیست که علیت اِسکار را باطل سازد، پس مسکر بودن در علیت متعین میشود. || (اصطلاح بدیع) عبارت است از این که لفظی را مکرر نمایند و معانی متعدده از آن قصد کنند چنانکه در این ابیات شیخ صفی الدین الحلی (ره):
له السلام من اﷲ السلام و فی
دارالسلام تراه شافع الامم.
جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن
گر هیچ نداریم غم هیچ نداریم.
زین دست که دیدار تو دل می برد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را.
(از هنجار گفتار ص 257).
|| دودله نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || زبون و فاسد گردانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || عدم موافقت و تعرض و مخالفت. (ناظم الاطباء). || (اِمص) شک و دودلی: و بی تردید بباید دانست که اگر کسی امام اعظم را خلافی اندیشد، خلل آن به اطراف و نواحی مملکت او بازگردد. (کلیله و دمنه).
- امثال:
تردید بین نفی و اثبات شق ثالث ندارد، چون گویی یا این باشد یا غیر این، سیُمی در میان نتواند بود. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 544).
فرهنگ عمید
مردد بودن، دودله بودن،
[قدیمی] رد کردن، بازگردانیدن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
دودلی، گمان
فرهنگ فارسی هوشیار
مردد بودن
معادل ابجد
1115